زندگی
پس این ها همه اسمش زندگی است
دلتنگی ها دل خموشی ها ثانیه ها دقیقه ها
حتی اگر تعدادشان به دو برابر آن رقمی که برایت نوشته ام برسد
ما زنده ایم چون بیداریم
ما زنده ایم چون می خوابیم
و رستگار و سعادتمندیم
زیرا هنوز بر گستره ویرانه های وجودمان پانشینی
برای گنجشک عشق باقی گذاشته ایم
خوشبختیم زیرا هنوز صبح هامان آذین ملکوتی بانگ خروس هاست
سرو ها مبلغین بی منت سر سبزی اند
و شقایق ها پیام آوران آیه های سرخ عطر و آتش
برگچه های پیاز ترانه های طراوتند
و فکر من
واقعا فکر کن که چه هولناک می شد اگر از میان آواها
بانگ خروس رابر می داشتند
و همین طور ریگ ها
و ماه
و منظومه ها
ما نیز باید دوست بداریم ... آری باید
زیرا دوست داشتن خال با روح ماست
حسین پناهی p style="text-align: left;"> (کجا بــودی وقتی برات شکستـم یخ زده بود شـاخه گُلم تو دستـــم
کجــا بـودی وقتــی غریبــی و درد
داشت مـن تنها رو دیوونه میـــکـرد
کجــا بودی وقتی کنـار عکســـات
شبا نشستم به هوای چشمـــات
کجا بــودی ببینی مــن میســـوزم
عیــن چشــات سیـاهه رنـگ روزم
ســـرزنشــــای مردمـــو شنیـــدم
هــر چــی که باورت نمیشه دیـدم
کنـــایه هــاشونــو به جون خریدم
نبــود ستــاره ام شبـا گریه چیـدم
کجا بودی وقتی اشکــام میریخت
خون جای گریه از چشام میـریخت
کجـــا بودی وقتـــی آبـــروم مـــرد
امــا به خـاطر چشات قسم خـورد
کجـــا بودی وقتی که پرپر شـــدم
سوختم و از غمت خاکستر شدم
خنده واسه همیشه از لبـام رفت
رسیدن از مرمر رویــاهـــــام رفت
کجا بــودی وقتی برات شکستـم
یخ زده بود شـاخه گُلم تو دستـــم
کجــا بـودی وقتــی غریبــی و درد
داشت مـن تنها رو دیوونه میـــکـرد
کجــا بودی وقتی کنـار عکســـات
شبا نشستم به هوای چشمـــات
کجا بــودی ببینی مــن میســـوزم
عیــن چشــات سیـاهه رنـگ روزم
ســـرزنشــــای مردمـــو شنیـــدم
هــر چــی که باورت نمیشه دیـدم
کنـــایه هــاشونــو به جون خریدم
نبــود ستــاره ام شبـا گریه چیـدم
کجا بودی وقتی اشکــام میریخت
خون جای گریه از چشام میـریخت
کجـــا بودی وقتـــی آبـــروم مـــرد
امــا به خـاطر چشات قسم خـورد
کجـــا بودی وقتی که پرپر شـــدم
سوختم و از غمت خاکستر شدم
خنده واسه همیشه از لبـام رفت
رسیدن از مرمر رویــاهـــــام رفت